۱۳۹۵ فروردین ۲۱, شنبه

آشنایی مختصری با نوآم چامسکی




چامسکی، مثل بسیاری از آنارکافمنیست ها، بسیار تحت تأثیر تجربه اجتماعی دوره جنگ داخلی اسپانیا قرار گرفت. او متنفذترین ناقد کاپیتالیسم در ایالات متحده از منظر لیبرتارین است. چامسکی در کتاب‌‌های متعددی که درباره رسانه ها و سیاست خارجی آمریکا نوشته قاطعانه نشان داده که چگونه نخبگان غربی، حامی نسل کشی، جنگ و سرکوب در سراسر جهان بوده اند. او نشان داده که هم گرایش های «لیبرال» و هم «محافظه کار» در ایالات متحده متعهد به ایدئولوژی کاپیتالیسم دولتی هستند و برپایی نظامی جهانی که در آن شرکت های آمریکایی بتوانند آزادانه عمل کنند. به گفته او، «آزادی پنجم» قانون اساسی آمریکا، آزادی استثمار کردن و سیطره بر دیگر مردمان است. 

چامسکی تشریح می کند که چگونه شرکت ها با دولت ها همدست شده اند که تا رسانه ها را در جهت علائق خودشان دستکاری کنند. و به این ترتیب این دو موجب تدوام بی عدالتی و نابرابری شده اند و هر تلاشی برای ایجاد یک شکل مستقیم تر و مشارکتی تر دموکراسی را بلوکه کرده اند. او بارها استانداردهای دوگانه دولت ایالات متحده را یادآور شده است، دولتی که در حرف مُبلّغ آزادی و دموکراسی در خارج آمریکاست اما در عمل مدافع برخی از مستبدترین رژيم های دنیا بوده که در جهت منافع اش عمل کرده اند. کتاب او با عنوان «هژمونی یا بقا: تلاش آمریکا برای سیطره جهانی» (۲۰۰۳) نقد گزنده ایست بر سیاست خارجی آمریکا و و جاه طلبی های استعماری اش از جنگ دوم جهانی به این سو.

چامسکی هیچ گاه ادعا نکرده که اندیشمند آنارشیست اوریجینالی است و ترجیح می دهد که خود را یک «رفیق الحاقی» بخواند. با این حال او از دیرباز به سنت آنارشیست متمایل بوده است و به ویژه تحت تأثیر باکونین، کروپوتکین، رودولف روکر و کتاب آنتولوژی دانیل گورین از از نوشتارهای آناشیستی No Gods, No Masters بوده است. به گفته خودش تا سن دوازده یا سیزده سالگی خود را بیشتر همدل با آنارشیست ها یافت. هر چند او اغلب خود را یک سوسیالیست لیبرتارین خوانده، نقد سختی بر لیبرتارین های دست راستی دارد که، از نظر چامسکی، ناگزیر «استبدادهای خصوصی» و نوعی اقتصاد دستوری همه جانبه ایجاد خواهند کرد. از نظر چامسکی اگر ایده های حزب لیبرتارین آمریکا تحقق یابد «بدترین هیولای توتالیتری که جهان به خود دیده است» را پدید خواهد آورد.

البته چامسکی به خاطر کارش در زبانشناسی و انگاره «گرامر یونیورسال» ذاتی نوع بشر، شهرت عمده ای کسب کرد. باور چامسکی به ذات انسان، او را در سنت روشنگری قرار می دهد. اما او سعی نمی کند از علم برای توجیه این دیدگاهش که «عواطف عادی انسان همدلی، نه فقط با مردم بلکه با دلفین های گمشده، هستند» استفاده کند. 

چامسکی همچنان واقعیت جدال طبقاتی در جامعه حاضر را تشخیص می دهد، چرا که فرق عمده ای هست بین دستور دادن و دستور گرفتن. از سوی دیگر، او فرق زیادی بین بردگی مزدگی و خود بردگی نمی بیند. چامسکی هم مثل پدرش که یک مهاجر یهودی مهاجر از اوکراین بود، از قدیم عضو سندیکای کارگران صنعتی جهان (Wobblies) بود و همچنان به اهمیت آنارکوسندیکالیسم و کمونیسم شورایی برای جوامع صنعتی پیشرفته مانند ایالات متحده تأکید می کند. او می خواهد «قدرت متمرکز» را، چه در دولت و چه در اقتصاد، حذف و منتشر و تحت کنترل مستقیم مشارکت کنندگانش ببیند. قدرت سیاسی همیشه باطل (illegitime) است و اساس آنارشیم این اعتقاد است که «زحمت اثبات بر عهده اتوریته است، و اتوریته باید خلع شود اگر از عهده توجیه بر نیاید.»


با این حال، چامسکی یک آنارشیست آشتی ناپذیر نیست. از نظر او، میزانی از مداخله حکومت در طی دوره گذار از حاکمیت کاپیتالیسم به دموکراسی لازم خواهد بود. هر چند هدف درازمدت او برانداختن دولت است، اما او آماده است تا در صورت لزوم و برای دفاع از حقوق بشر، رفاه، امنیت اجتماعی و دموکراسی اندکی که در طی کمکش های مردمی اخیر حاصل شده، از دولت و حتی از برخی مولفه های معین دولت مستقر دفاع کند. 

چامسکی همچنین یک پراگماتیست است، از این جهت که نمی خواهد سرشت جامعه آنارشیست آینده را ترسیم کند، غیر از اینکه می گوید در جامعه آنارشیستی  «هر ساختار و نظام اجتماعی که برپا شود باید در جهت این باشد که مردم بتوانند حداکثر قوای خلاقه خود را به کار گیرند.» او تصور می کند که چنین جامعه آنارشیستی تحت کنترل مستقیم شرکت کنندگانش اداره شود. این به معنای شوراهای کارگران در صنعت، دموکراسی مردمی در کامیونیته ها و «برهمکنش میان اتحادیه های آزاد در گروه های بزرگ تا سطح ساماندهی جامعه بین المللی است» و هرچند تصمیم گیری بر پایه توافق عمومی مرجح است او  نوعی دموکراسی مبتنی بر رای اکثریت را می بپذیرد مشروط به این که هر فردی قادر باشد تا بر پایه وجدان شخصی با اکثریت همراه نشود. 



چامسکی همچنان مایه عذاب رسانه هاست. تحلیل او از اینکه چگونه رسانه های جمعی «تولید رضایت» (۱۹۸۸) می کنند به این منجر می شود که «چطور ناراضیان کنترل می شوند؟» تحلیل او به ويژه جایی متقاعد کننده است که نشان می دهند که چگونه دولت ها و شرکت ها می کوشند تا زبان رسانه ها را به طور سیستماتیک و بنیادین به گونه ای استفاده کنند که معنای واژه را کج‌تابی کند و به این ترتیب فهم واقعیت اجتماعی را برای عموم دشوار کند. به این ترتیب معنای «دموکراسی»، به جای مشارکت مستقیم مردم در اداره امور خودشان، بدل می شود به حکومت نخبگان و  «جنگ با تروریسم» معادل می شود با ستفاده از خشونت دولتی علیه ناراضیان؛ و «جنگ با مواد مخدر» گروه های بالقوه برانداز را هدف می گیرد و مجرمانه کردن بعضی داروها را ابزاری برای کنترل اجتماعی می کند. برخی از مردم چنان توسط پروپاگاندای دولتی، رسانه های جمعی و روابط عمومی ها شستشوی مغزی شده اند که حتی آگاه نیستند که سرکوب شده اند. آنها  به مصرف کننده های منفعل و برده های خودخواسته بدل شده اند. چامسکی اغلب ارزش آگاهی بخشی جنبش زنان را می ستاید چرا که این جنبش به زنان یادآور می شود که چقدر سرکوب شده اند. 

چامسکی با سانسور مخالف است و به تبادل آزاد اطلاعات باور دارد - تا جایی که او علیه کسانی که مطابق قوانین جاری به او اتهام زنی کنند دعوی حقوقی نمی کند. او همچنان استدلال می کند که اکثریت روشنفکران غربی - «ماندارین های جدید»- زیر لوای یک عینیت آکادمیک، در جهت منافع قدرت های دولتی و شرکتی کار می کنند. به علاوه هر چند که او شخصا متعهد به پیجویی حقیقت و دانش است، باور ندارد که این تمایل مختص روشنفکران و متخصصان است بلکه می اندیشد هر کسی که ذهنی باز و قدری عقل سلیم داشته باشد می تواند چنین تمایلی را در خود کشف کند. هر چند بسیاری از آنارشیست های معاصر نثری شاعرانه، پرگو و دکلمه ای داشته اند اما چامسکی به خاطر استدلال دقیق، تحلیل های روشن، شواهد گویا و سبک شفافش متمایز است.

همه آنارشیست ها با رویکرد چامسکی همدل نبوده اند. او را نقد کرده اند که تحلیل طبقاتی بسیار محدودی دارد و مدافع آنارکو-سندیکالیسم است. پریمیتیویست ها به ویژه از او بیزارند. تئودور کازینسکی موسوم به Unabomber او را در لیست اهداف {ارسال بسته های حاوی بمب} خود داشت در حالی که جان زارزان آنارکو-پریمیتیویست، که با بمبگذار در ارتباط بود، چامسکی را خوار و بی اهمیت شمرد زیرا بر محیط کار تأکید می کند. روشن است که چرا چامسکی نباید محبوب این دسته باشد. از نظر او «تکنولوژی یک ابزار کاملا خنثی است» که در عین اینکه می تواند کارگران کارخانه ها را به روبوت تبدیل کند، «جامعه های مجازی هم وجود دارند که کاملا واقعی هستند». در واقع چامسکی نمی تواند باور کند که آنارکو-پریمیتیویست ها، جدی بگویند که خواهان ترک شهرها هستند. چرا که آنطور که جامعه شهری امروز سازمان یافته آنها خواسته آنها به «بدترین کشتار جمعی در تاریخ بشر» منجر می شود.

چامسکی هم مانند فیلسوفان استادش برتراند راسل و جان دیویی فرزند روشنگری قرن هجدهم است و در ایمان آن به خرد، علم و تکنولوژی برای بهبود شرایط بشر شریک است. استاد ام.آی.تی مسلما سبز نیست: او به عنوان یک خردگرای دکارتی و اومانیست رادیکال، در نوشته هایش فاقد چشم انداز اکولوژیک است. با این حال چامسکی به سان یک خرمگس کوشا و دلیر، نافذترین ناقد آنارشیست شرکت های آمریکایی و دولت آمریکا و سیاست های بیرحمانه شان برای سیطره بر جهان بوده است. 

منبع: کتاب Demanding the Impossible: A History of Anarchism